وبلاگ شخصی فیروز رضائی
وبلاگ شخصی فیروز رضائی

وبلاگ شخصی فیروز رضائی

فرهنگیان یاوران بصیرت


9دی ماه هرساله یادآور روزها وماه های تلخ وشیرین سال 88 است ،تلخی  ناشی از گرد وغبار سنگین وتاسف بار ونفس گیر حاکم بر فضای سیاسی واجتماعی  کشورو خسارت وهزینه های ناشی از آن وشیرینی مربوط به بالا  آمدن  پرتو انوار روشنایی بخش خورشید بصیرت  که روز به روز  دامن خود را بر فضای کشورگسترده کرده  ونهایتا تجلی خود را درقالب  پدیده یا به عبارت بهتر جنبش اجتماعی نورانی به عالمیان نشان داد . حماسه 9 دی که بر آمده از اعماق روح وجان لایه های مختلف جامعه ی ایرانی بود بار دیگر ژرفای بصیرت ، دشمن شناسی وهوشیاری مردم مسلملن وقهرمان ایران را به نمایش گذاشت وبه دوست ودشمن روشن کرد که ایرانی مسلمان آزموده تر وپخته تر از آن است در دام کید ومکر دشمنان  گرفتار آمده وخدای ناکرده ره گم کند  . نا گفته پیداست که بصیرت را نیز یاران و یاورانی است که آن را می پرورند وبه بار می نشانند وبی اغراق می توان  معلمان وجامعه فرهنگیان را  یاوران همیشه بیدار کاروان بصیرت نامید  . نویسنده این سطور که  در آذربایجان به عنوان یکی از مناطق مورد طمع فتنه گران برای گسترش امواج فتنه  از نزدیک این جریان دو سویه را تعقیب می کرد نظاره گر و  شاهد تلاش های متعهدانه معلمان ودر یک کلام  فرهنگیان به عنوان سربازان  هشیار عرصه آگاهی وبصیرت بودند . واز نزدیک  می دیدند که جامعه معلمان چه سان فارغ از گرایش های مختلف سیاسی وبا نگاهی فرا تر از التهابات سیاسی حاکم  نگاه های خود را بر منافع ومصالح ملی متمرکز کرده وپشت سر رهبری فرزانه انقلاب  اولا در درون خانواده بزرگ فرهنگیان ثانیا در بین دانش آموزان حرکت جدی وعالمانه ای را  برای تنویر افکار ودریدن پرده های سیاه فتنه ساماندهی کرده وخود جوش وجبلی پیش می برند  از این روی  سهم فرهنگیان  در  حماسه   9 دی را می توان  حقیقتا عظیم تر از آنی شمرد که  می نماید . اما فارغ از همه ی آنچه که به بیرون ا ز مرز ها بر می گردد که بسیار قابل توجه وغیر قابل چشم پوشی است  ونیز آزمندان وقدرت طلبان وابسته وغافل داخلی فتنه را  نیزهمانند بسیاری از پدیده های اجتماعی   بسترهایی است ، بستر هایی که با هوشیاری وبرنامه ریزی قابل پیش گیری است . از جمله بستر های فتنه :

ـ قانون گریزی یا به عبارتی وزن اندک قانون درروابط مختلف بین آحاد جامعه با یکدیگر بویژه در نها های مختلف نظام با مردم است  . وراه علاج آن قانون گرایی ونهادینه کردن این مهم در عرصه اجتماعی است به گونه ای که همگان تن دادن به  قانون را بالاتر از عااقبت اندیشی مصلحت گرایانه به عنوان  فضیلتی بر آمده از عقلانیت مدنی مقدس ومحترم شمارند  .

ـ  بد بینی ومنفی نگری در روابط اجتماعی در روابط بین فردی ونیز در روابط بین مردم ونهاد های دولتی  از جمله بستر های بروز فتنه است   بستری که دروغ وشایعه را باور پذیر می نماید  وراه علاج آن گسترش  و توسعه ی فضای خوشبینی و مثبت اندیشی  در جامعه است .

موضوعات پیش گفته وبسیاری از موارد دیگر که برای پرهیز از تطویل از آن ها عبور شد از جمله ی ماموریت های آموزش وپرورش است  .ماموریت هایی که از رسالت  آموزش وپرورش در  تولید سرمایه انسانی اجتماعی ناشی می شود  ،از این منظر ـ تولید سرمایه اجتماعی ـ  آموزش وپرورش رسالت بسیار فراتری از تولی سرمایه انسانی ویا تولید منابع انسانی بر عهده دارد وبه یک معنی آموزش وپرورش در رفع ورجوع همه اعوجاجات اجتماعی مسئولیت دارد .

آموزش وپرورش مولد سرمایه اجتماعی



ملت ها به جهت میزان انباشت سرمایه های اجتماعی  خود ، از هم بازشناسی می شوند ، سرمایه های اجتماعی از دیر باز بزرگترین نقش  را در پیشرفت همه جانبه ملت ها ایفا ء کرده و می کنند ، آنچه که دیر پایی وایستایی  یک ملت را در طول تاریخ  تضمین کرده وآن را ازپیچ خم  پرگزند روزگار به سلامت عبور می دهد و سربلندی وسر افرازی را پشت سر او می نشاند سرمایه اجتماعی یک ملت است .تا گذشته های نه چندان دور آنچه که عظیم و پر اهمیت نموده می شد ، سرمایه های مادی و منابعی بود که طبیعت و ویژه گی های اقلیمی وسرزمینی و نیز سرمایه هایی بود  که فناوری های برآمده از دانش بشری دراختیارنهاده بود.

اما بزودی متفکرین ازمفاهیم و ظرفیت های پیش برنده ی بر آمده از نوع و ترکیب باور ها و نگرش ها و  روابط  جمعی  پرده برداری کرده و سرمایه اجتماعی اش نامیدند ،سرمایه ای دیرپا ،موثر ، سخت جان و مقاوم در برابر بلایای انسی وجنی ،سرمایه ایکه بستررویش ،پرورش وبالندگی همه ی سرمایه های دیگر است . و نیز سرمایه ای که فقد یا ضعف آن در  بی اثریا  کم اثر شدن بسیاری از کوشش ها  نقش ایفا میکند . بسیاری از فضیلت هایی که امروزه ملت ما به آن ها مباهات می کند  مانند روحیه فداکاری آحاد مردم در برابر تهاجمات متنوع بیگانگان ، ولایتمداری ، استقلال طلبی و  دانش آموزی و دانشجویی و فضایل دیگرناشی از انباشت سرمایه اجتماعی است و در مقابل کاستی هایی که در حوزه کار وتلاش ، وجدان کاری و انضباط اجتماعی ، قانونگرایی ، حفاظت از محیط زیست ، حساسیت و واکنش جمعی در برابر فساد وتبعیض و بی عدالتی و بسیاری ازکاستی های  دیگرکه جامعه ما از آن رنج می برد ریشه در عمق کم این سرمایه در حوزه های موصوف  دارد .

سرمایه اجتمایی هم همانند سرمایه های دیگرمبتنی بر صدفه نبوده و در معرض  شدت وضعف وحتی  ظهوروسقوط است و نیازمند باز تولید و پرورش مستمر است و مسئولیت این مهم در نگاه مقام معظم رهبری بر عهده آموزش وپرورش است . در منظر معظم له آموزش وپرورش مولد سرمایه اجتماعی است، بنابراین مرکز و منبع همه ی فضیلت هایی که جامعه اسلامی ایران را پیش برده ودر برابرکژ اندیشان  بیمه کرده و می کند آموزش وپرورش است . و نیزراه برون رفت از کاستی هایی که بسیاری از آن ها را  مقام معظم رهبری در طول سالیان طولانی در قالب پیام های نوروزی گوشزد کرده اند در در گرو آموزش پرورش صیرورت یافته در گردونه ی تحول بنیادین است .

بدیهی است که منبع تولید این سرمایه ی عظیم خود نیازمند توجه ویژه است ، توجهی که فقد آن می تواند در دراز مدت در کار آیی و اثر بخشی  این منبع تولید سرمایه اثرات سوء و زیان باری بر جای بگذارد ،درست است که آموزش وپرورش در جای خود دریای خروشانی است ، اما باید به یاد داشته باشیم که دریاهای خروشان نیز درصورت استمرار  کم توجهی از خروش افتاده وکشتی حیاتشان به گل می نشیند . دریاچه ارومیه آینه عبرت پیش روی ما است ، شاید بیست سال پیش آن هایی که با سطحی نگری  سهم آب در یاچه را به بهانه های مختلف از او دریغ می کردند هرگز  حال روز امروزین دریا را  پیش بینی نمی کردند ،اما قوانین طبیعت  وسنت های الهی راه خود را می روند. هفته ای را که پشت سر گذاشتیم هفته بزرگداشت مقام وجایگاه معلم  و به طریق اولی هفته پاسداشت جایگاه آموزش و پرورش بود و طی آن هرکدام از آحاد جامعه  به سهم خود به نکویی از عهده آن بر آمدند و اکنون نوبت مسئولین وتصمیم گیران عالی است که حرمتش راپاس دارند وحد اقل  سهم عادلانه اش  را از او دریغ ننمایند .  

  

تبار شناسی افراط


برای مطا لعه رفتار ومنش امروز وفردای افراد وگروه های انسانی  یکی از بهترین  روش ها تعمق در کنش  ورفتار گذ شته ی آن هاست به عبارتی تبار شناسی یکی از متدهای متداول وشناخته شده ی رفتا ر گروه های انسانی است . گذ شته تا حدودی در آینده تکرار می شود ، مهم نیست که عین رفتا ر تکرارمی  شود یا نه ؟ آنچه مهم است اینکه مدل رفتاری تا حدود زیادی تکرار می پذیرد. مثلا افراط گرایی یک الگوی رفتاری تکرار پذیر است ، تاریخ معاصر چند ده ساله ایران پر است آز ادم های به شدت افرطی از جنس چپ کمونیستی وتوده ای ، به شدت مخاف رژیم پهلوی که با یک چرخش 180 درجه ای به بلندگوی رژیم تبدیل شده وبا همان شدت و حدت از رژِم پهلوی دفاع وحمایت کرده اند ، درست است که مخالفت به موافقت بدل شده است اما روحیه ی افراط گرایی هم چنان پا برجا مانده است  ، آقای محمود جعفریان که عناوین متضاد ومتناقضی  مانند ناسیونا لیست افراطی ،طرفدار پر پا قرص مصدق ،عضو سازمان افسری حزب توده و تودهای فعال ، ساواکی کم نظیر ،مبلغ افراطی رژیم پهلوی در سمت قائم مقامی سازمان ملی رادیو وتلوزیون ایران را در رزومه  وپرونده ی خود دارد ، نمونه بارز این دست آدم ها است ومنافقین یا به اصطلاح مجاهدین خلق ، کسانی که روزگاری با  شعار ضد امپریالیستی گوش فلک را پر می کردند  وهر جنبنده ی مخالف مشی خود را به امپریالیسم نسبت داده ومی کوبیدند ، آن چنان به آغوش امریکای امپریالیسم !! ، کاپیتالیسم  !! وبه اصطلاح خودشان مکنده خون خلق های مستضعف جهان غلطیدند که کوس رسواییشان زمین وزمان را پر کرد ، بگذریم که پیر فرزانه ای مثل امام راحل (رض) آنان را از اول چپ های آمریکایی نام نهاده بودند ، نامی که در زمان خودش خیلی هارا به اعجاب وا می داشت وباورکرد نش را سخت  مینمود، آخر چگونه می  شد جمعیتی با این ادعا های دهن پرکن با سرعت  چرخ بخورند واینچنین  سرنوشتی برای خود  رقم بزنند .

منافقین تنها جمعیتی نبودند ونیستند که سرنوشتی اینگونه  پیدا کردند ، توابین ونادمین ، تسخیر لانه جاسوسی نیز برخی ها یشان نوع دیگری از  دگردیسی را تجربه کردند، ظاهرا کنش هایی از این نوع حد اقل در ایران  باجریانات موسوم به چپ در آمیخته است ، واز مرز چپ های ایدئولوژیک عبور کرده وچپ های اجتماعی وسیاسی را نیز در نوردیده است . جریان موسوم به چپ دهه اول انقلاب ،همان جریانی که سال ها شعار خط امامی بدست گرفته بود ، از این قافله عقب نمانده است ، اگراز  برخی افراد منتسب که بعد ها راه اعتدال را پیشه کردند بگذریم ، که تعدادشان هم کم نیست و خود مظلوم وجفا کش این جریان بوده وبار ها عرق شرم از پیشانی شان جاری شده ومی شود،  غالب جریان متاسفانه به همین راهی رفتند که کلیت اردوگاه چپ در ایران رفته، جریان مذکور شعار هایی مانند  حمایت ودفاع بی چون چرا از ولایت مطلقه فقیه ، مواضع به شدت رادیکال در حوزه فرهنگ ، دفاع از مستضعفین وگفتمان عدالت وحمله ی شدید به لیبرالیسم آن هم در حد افراط به گونه ای که هر عرض واندام کننده در مقابل خودرا به آن متهم واز میدان بدر می کردند ، مخالفت و حمله به آمریکا وغرب تا آنجا که به زعم خود برای اینکه اردوگاه متمایل به غرب نتوانند حتی  در آینده های دور کمرنگ کند در مجلس سوم که اکثریت داشتند روز 13 آّبان رابه عنوان  روز ملی مبارزه با آمریکا واستکبار جهانی  به ثبت رساندند.  در حوزه اقتصاد نیز گرایش به اقتصاد دولتی ومخالفت با اقتصاد به اصطلاح بازار وعرضه تقاضا ومواردی از این قبیل را در کارنامه خود داشتند وبا شدت با همین شعار ها بر مخالفین خودهجوم می بردند واز اینکه عرصه را بر مخالفین خود تنگ کنند از روش های  ولو غیر آزادی خواهانه و  سرکوبگرایانه وزمخت  نیز ابایی نداشتند واز منطق هرکس با ما نیست بر ما است تبعیت تام می کردند.

با همه این ها ، این جمعیت  بعد ها ومتناسب با شرایط زمان ــ  که فروپاشی کمونیزم در سرزمین شورا ها را نمی توان در شکل گیری این دگردیسی نادیده گرفت ــ در دوره های بعدی با جهش ایدئولوژی یک شبه شعار تساهل وتسامح وگذشت اغماض وتحمل مخالف وبل بالاتر احترام به مخالف وزنده باد مخالف من سر دادند ،تا آنجا که نه تنها نا آشنایان بلکه حتی کسان آشنا با منش سابقشان را به شبهه انداختند .ناگفته نماند  دایره ی زنده باد مخالف همواره مشمول حال  خارج نشینهای  فراری شد وهرگز اندیشه های متفاوت در داخل نظام را از آن بهره ای بهم نرسید  .

 جمعیت مذکور در بعد از جنگ در دو مرحله با ر و بنه اردوگاه را جمع واز زمین وهوا به تغییر موقعیت پرداختند ، در مرحله اول  یک دسته شان پیش افتاده وحتی  قبل از پایان دولت آقای موسوی از مواضع قبلی شان عدول کرده وبه اقتصاد بازار روی آوردند وشروع کردند به رشته کردن پنبه هایی که قبلا رشته بودند ، اما این بار نیز مثل دفعه قبل تندروی کرده وآن شد که بسیاری از مفاهیم ذاتا ارزشمند مانند عدالت ،حمایت از مستضعف و این قبیل امور رنگ باخته ویک نوع نظام شبه  الیگارشی تبار گرا را شکل دادند . البته بر جای ماندگان از این دگردیسی  مدت ها  پیش قراولان دگردیسی یعنی  دوستان قدیمی خود را تحمل نکرده وتا مدتی با آن ها لا اقل در ظاهر به ستیزه جویی ایام سپری کردند....تا اینکه   درمرحله دوم که از اواسط دولت ششم نشانه های  آن به چشم می خورد ، با قیمانده جریان جلدی نموده و  تقریبا از همه مواضع قبلی با سرعت عقب نشسته به آن سوی پیوستار نقل مکان کردند  ، بی چراغ  راهنما،بدون تبیین کافی  . اینکه جمعیتی مواضع خودرا مرتب رصد بکند ودر اصلاح دائمی کوشیده و عنداللزوم تغییراتی در آن اعمال بکند ، فی نفسه مذموم نیست  ـــ تاریخ پر است از ادم هایی که از گذشته ی خود نادم وپشیمان کشته و راه باز گشت را در پیش گرفتند وآمدند به مردم گفتند ، ایها الناس ، شما مارا می شناسید که چنین و چنان می کردیم وحالا متنبه شدیم واز کرده خود پشیمانیم واتفاقا مردم نیز آن هارا پذیرفته اند داستان نصوح را همه شنیده اند کسی که بعد رفتار های آن چنانی متحول شد وتوبه کرد آن هم توبه ی  واقعی آن چنان که توبه نصوح مثل شد برای آیندگان ــ اما اینکه فرد یا گروهی تغییر مواضع بدهد واین بار  از این سوی بام  بیفتد مذموم است  آنچه  مهم است صداقت ورعایت ادب در همه احوال است  ،علی ایحال  این جمعیت همه ی مواضع خود را تغییر دادند ،  منهای یک خصلت که آن را برای خود نهادینه کرده بودند و آن افراطی گری   روحیه تهاجم و حمله به طرف مقابل با همه ظرفیت های در اختیاربا چاشنی قانون گریزی مدرن و مغالطه آمیز   والبته مثل قبل نا جوانمردانه .تا دیروز طرف مقابل را به عدم جدیت در دفاع از ولایت مطلقه فقیه متهم می کردند این بار به جهت دفاع از آن پنهان وآشکار به باد انتقاد گرفتند رقیب را تا دیروز به مثلا گرایش به اقتصاد بازاروطرفداری از سرمایه وسرمایه دارونهایتا اسلام آمریکایی  و...  متهم می کرند   این بار به داشتن مواضع فناتیک وعدم انعطاف پذیری  و عدم تعامل با غرب وآمریکا و... تا دیروز طرف مقابل را به داشتن روحیه تساهل در در امور فرهنگی این بار به افراط گرایی و خشونت در مواضع فرهنگی متهم کردند !. و نهایتا در مجلس ششم آن کردند که همه دیدیم وشنیدیم ،روی تاریخ را سیاه کردند وبرای اولین بار  در تاریخ بود که قانون گذاران به روی قانون تیغ کشیدند ودر مرکز قانون گذاری دست به اعتصاب زدند !! صاحبان  همین تفکر در عین حاکمیت بازی دوگانه را سامان داده و  نقش اوپوزسیون را به عهده گرفتند . در تیر 78 آن کردند که  . . . و در 88 چه ها که نکردند ؟ چه هزینه ها که بدست نظام نگذاشتند ؟ چه دشمن ها که شاد نکردند وچه حزن اندوه که بر دل دوستان انقلاب در سراسر دنیا وارد نکردند ؟

این تفکر تنها در باخت نیست که بازی در می آورد ،بازی در آوردن وافراطی گری  برای او به امر درونی تبدیل شده است . اگر بازی در آوردنش در باخت تن ها بود می شد براش فکری کرد . دلسوزان کنار می کشیدند ومی گفتند بفرمایید شما سر دسته باشید تا بلکه دسته بهم نخورد . گیریم که بازیشان در 88 ناشی از باخت بود و کم طاقتی در برابر باخت  ــ هرچند از این هاییکه تجربه مجلس سوم را در اختیار داشتند ، ایامی که اعتبار انتخابات تهران  در حاله ای از ابهام بود آن هم نه از سوی طرف های بازنده بلکه از سوی نهاد قانونی نظارتی همو که مسئولیت تایید صحت انتخابات با اوست با این وجود  بنا بر مصالح به نفع همین آقایان  جمع شد که می توانست الگوی شان باشد ــ  در 78 که برنده ی بازی بودند دو قوه از سه قوه تاثیر گذار را در دست داشتند ، آن وقت چرا ؟؟ . پس می توان نتیجه گرفت این موجودهر بار از  چاله در آمده به چاه افتاده  آبله اش در مان نشده زگیل در آورده ، زگیلش در مان نشده ، دمل در آورده  ،ناخوشی  این موجود  درونی است  ، آیا وقت آن نرسیده که در  معالجه اساسی  آن قبل از فضاحت دیگر ، کوشش بشود ؟ این مسئولیت از آن کیست ؟ جمهور اطبا از جالینوس گرفته تا امروز  بر این باورند که تا  مریض خود تصمیم نگیرد ، در مان نشود در عین حال از دیگران نیز تکلیف ساقط نیست   حد اقل تکلیف  ، کنترل بیماری است .

 

 

 

قرارداد ترکمنچای2

در شماره ی گذشته به اجمال در باره نقش بی بصیرتی د ر جنگ های پانزده ساله ی ایرا ن و روس در دوره فتحعلیشاه قاجار و شکست فاحش از روسیه و انعقاد قرارداد ننگین ترکمان چای اشاراتی رفت و از :

کوته نگری آقامحمد خان در تعامل با گرجی ها و رفتار وحشیانه با مردمان مسیحی گرجستان  بعد از فتح تفلیس که گرجیان را بیش از پیش به روسیه متمایل واز ایران دور کرد.

محاسبات سطحی وجابجایی اصول با فروع و تذبذب و رفت بر گشت های مکرر وکور خوانین و حاکمان مسلمان قفقاز در کریدور ایران وروسیه .

 تکیه نکردن هیات حاکمه   بر قدرت وظرفیت های بی پایان داخلی و دل بستن به خارج ورفت برگشت های  بی حاصل بین کریدور فرانسه وانگلیس .

خساست و وقت ناشناسی در تامین هزینه های جنگ و نیاز های اولیه وحد اقلی سپاهیان .

 بی خبری از محیط بین المللی و موقع نا شناسی در جنگ وصلح و نهایتا در اولویت قرار دادن منافع زود گذر گروهی و رقابت های داخلی و کمرنگ دیدن منافع ملی به عنوان بخشی از مصادیق بی بصیرتی حاکمان وقت سخن به میان آمد ودر این مقال بطور گذرا برخی آثار وپیامد های میان و بلند مدت آن بی بصیرتی نا بخشودنی یاد آوری می گردد .

 یکی از  پیامد آشکار و آنی  این قرارداد این بود که  تمام مناطق وولایات  شمال ارس ، سرزمین هایی که هزاران سال  در جغرافیای سیاسی وفرهنگی ایران جای داشتند از ایران جدا شده و رسما وبا امضاء به اصطلاح مسئولین رسمی برای همیشه به کشور متجاوز روسیه واگذار گردید ، اینکه تاکید می کنم رسما وبا امضاء  دربطنش نکته ها دارد ، تصرف  متجاوزانه با تقدیم دو دستی  تفاوت ماهوی دارد  و به همین  جهت طرف مقابل به این امضاء نیاز مند تر بود  شاهد دیگر مدعا اینکه در قریب صد سال بعد ودر تصرف بعدی تبریز در حوادث مشروطیت از مرحوم ثقه السلام امضاء می خواستند جهت استنکاف از همین امضاء نا قابل ! بود که  آن شهید بزرگوار را د ر روز عاشورا و در مقابل چشمان مردمان عزادار تبریز در محلی که امروزه به میدان دانشسرا معروف است به دار کشیدند

 روس ها برای اولین بار کاپیتالاسیون را  به ایران تحمیل و ایران را  رسما به قیمومیت  خود در آوردند .

  با به رسمیت شناخته شدن  جانشینی عباس میرزا ازطرف  روسیه ،  شاهان  ایران پشت در پشت  در تاج وتخت  نیز خود را وامدار روسیه کرده و در عمل تحت الحمایگی روسیه را پذیرفتند .

همه آنچه یاد آوری گردید بخش آشکار پیامد های  این شکست  بود، پیامد پنهان  این شکست بسی مخرب تر وزیان بار تر بود و آن تحقیری بود که گوشت  وپوست واستخوان مردم بویژه بخش اعظم روشنفکران و جامعه نخبگانی را درطول سال های طولانی در  نوردید  این ذلت وتحقیر و از دست دادن اعتماد ملی و در نقطه مقابل، شکست نا پذیر وفعال ما یشاء  پنداشتن قدرت های بزرگ ، بسیاری از فعل وانفعالات قریب به صدو پنجاه سال تاریخ معاصر منتهی به انقلاب اسلامی  ایران را تحت تاثیر قرار داده است ، به گونه ای که می توان از آن ها به عنوان  کلید وا ژه ای  در جهت تحلیل حوادث گوناگون اجتماعی سیاسی ایران  تا انقلاب اسلامی استفاده کرد ، فقد اعتماد به نفس ملی در قالب خودباختگی چنان اثر عمیق از خود بر جای گذاشت که آدم های به ظاهر  با سواد مانند محمد علی فروغی داستان ایران وانگلیس را به آستین و دست تشبیه کرده و گفتند هما ن گونه که آستین را بدون دست حرکتی متصور نیست ایران نیز بدون انگلیس هیچ هیچ است و یا آدم هایی مثل تقی زاده تحت تاثیر همان ذلت درونی ، فرنگی شدن از نوک پا تا فرق سررا برای  ایرانیان توصیه کردند و این داستان با شدت تمام تا پایان دوره  پهلوی  ادامه  پیدا کرد . بزرگترین دست آورد انقلاب اسلامی و هنر بی نظیر امام بزرگوار این بود که با نفس مسیحایی خود توانستند آن سم مهلک را از سلول های وجودی مردم ایران خارج و نهراسیدن از قدرت های بزرگ  ودر یک کلام اعتماد به نفس ملی را در روح وجان ملت قهرمان ایران مستقر نمایند ، روحی که ملت ایران با تاسی بر آن توانسته به زیبایی ازلابلای  توطئه های سهمگین عبور وخود را  بر بلندای عزت ملی بنشاند .  اما با تاسف باید گفت که رسوبات آن  ترس و حقارت  درونی ، در لایه های پنهان بخشی از  جامعه ی به اصطلاح روشنفکری تا به امروز نیز ادامه دارد این جماعت با نادیده گرفتن همه ی حقایق و واقعیت ها ی بر آمده بر خود باوری  ملت ایران در  سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی  نا گفته ونا نوشته وبا ادبیات امروزین  سبیلی را  پیش پای ملت می نهند که پیشتر فروغی ها وتقی زاده ها نهاده بودند  و چنان می پندارند و القاء می کنند که یا با ید دل در گروابرقدرت ها  گذاشت یا رو به قبله شدن را پذیرا شد.  اما حقیقت این است که ملت ایران معجزه  خود باوری را بار ها و بار ها به چشم دیده و لذت آن را به جان  چشیده است و هرگز از آن دست نخواهد شست .

 

قرارداد ترکمنچای

بی بصیرتی وقراداد تر کمانچای

اول اسفند 1206 هجری وشمسی سالروز انعقاد قراردادی بین ایران وروسیه است که به جهت محل نهایی شدنش در منطقه ی  ترکمان چای به قرارداد ترکمانچای معروف کشته است . قرارداد ترکمانچای را می توان بدترین وزشت ترین  قراردادبین المللی تاریخ ایران نامید ، قراردادی که طی آن بخش قابل توجهی از بهترین سرزمین های ایران  برای همیشه از پیکره ایران جدا و به صورت رسمی وبا امضاء مسئولین وقت کشوربعلاوه مقادیر قابل توجهی پول تحت عنوان خسارت  به کشور متجاوز روسیه واگذار گردید و داغ جانسوزی  دردل  مردمان این سرزمین بر جای گذاشت  داغی که علی رغم گذشت قرن ها ودگرگونی نسل ها هم چنان برقلب وجان  فرزندان این سرزمین سنگینی میکند .

قراداد ترکمانچای بر عکس آنچه که در مقدمه آن آورده اند نه تفاهم نامه  بود ونه صلح نا مه بلکه همان گونه که بعد ها ودر افواه مردم رایج شد به تمام معنی  ننگنامه بود ، این ننگنامه با قلمی امضاء شد که  مرکب آن  بی بصیرتی بود ، بی بصیرتی آمیخته به ترس و ترس بر آمده از آستین خیر خواهی ومصلحت اندیشی .

 بعد امضای این قرارداد عده ی زیادی خون گریه کردند ، بویژه آن هایی که تا آخرین نفس وبا شجاعت وسلحشوری بی نظیرجنگیده بودند و عزیزان خود را در این راه تقدیم کرده بودند . نویسنده تاریخ ارسباران حکایت مردی از عشایر غیرتمند قره داغ را می آورد که در آستانه نهایی شدن این قرارداد  به عباس میرزا می آشوبد ومی گوید این قرارداد ننگین را امضاء نکن ، این مرد غیرتمند که اسد سلطان نام داشته بنا به نقل نویسنده کتاب مذکو پدرچندین شهید بوده وپدری است که 9نفر از   پسران و  برادر زادگان  خود را در طول جنگ های سیزده ساله  ایران و روس از دست داده وتقدیم استقلال وتمامیت ارضی ایران کرده بود ، مرور خاطرات جنگ های طولانی ایران وروس  حکایت از آن دارد  که مردمان این سرزمین در دفاع از کشور علی رغم نابرابری امکانات هر گز کم نیاورده وجانانه و تا آخرین نفس جنگیده بودند نویسنده کتاب سرداران گمنام موردی را نقل می کند که طی آن 800 نفر از سلحشوران قبیله افشار برای یک شبیه خون شبانه  داوطلب شده  وبه قلب دشمن می زنند  و تا نفر آخر جانانه با دشمن می  جنگند و جز یک نفرکه زخمی وپر جراحت به اسارت دشمن می آید  همگی شربت شهادت می نوشند.

 اما  افسوس که  سیاسیون  با بی بصبرتی نتوانستند از این همه ظرفیت وتوانایی ملت نه به هنگام جنگ ونه در پشت میز مذاکره  استفاده درست  بکنند وبدلیل نداشتن تحلیل شفاف و روشن از شرایط و موقعیت دشمن توانستند از به اصطلاح  صلح و توافقی استقبال کردند  که  دشمن به آن نیازمند ترو راغب تر  بود و خود  آن را  طراحی کرده بود به عبارت امروزی  مسئولین وقت، طبق نقشه ی دشمن ودر میدان اووبر اساس قاعده ی او  بازی کردند .    

ژنرال پاسکوویچ در خاطرات خود می گوید ما براحتی می توانستیم بر نایب السلطنه دست پیدا بکنیم وقتیکه همه او را ترک کرده بودند و  او در سلماس منتظر پاسخ من بود ،ممکن بود او را گرفتار کنم اما من مصمم نشدم از  تر س آنکه مبادا دیگر کسی نباشد که با او کفتگو کنیم  ؟ !!. از این جهت مقرر  می کند از نایب السلطنه  در دهخوار گان مراسم استقبال شایان  به عمل آید (  وقایع نگاران آن دوره این تشریفات را با جزئیات  واز باب . . . آورده اند ) . در جای دیگر  او در نوشته های روزانه ی خود (قریب به این مضمون ) می گوید ، در آن زمستان که در پشت میز های به اصطلاح گفتگو بودیم ، اوضاع نظامی خوبی نداشتیم واگر ایرانیان می جنبیدند می توانستند اوضاع را دگرگون نمایند  . این همه در حالی است که در این سوی مذاکره کنندگان برای امضاء قراداد دامن از دست داده وعجله  می کردند ، خصوصا بعد از آنیکه حسنعلی میرزا پسر بزرکتر فتحعلیشاه  با لشگر خراسان از مشهد به سوی تهران واز آنجا به طرف قزوین در حرکت بود ،حرکتی که در صورت موقع شناسی واستفاده درست می توانست موضع مذاکره کنندگان را تقویت و در روند مذاکرات به سود ایران تاثیر مثبت بر جای بگذارد ولی ظرفیت هایی از این دست نیز تحت تاثیر رقابت های داخلی نه تنها تاثیر مثبت بر جای نمی گذارد بلکه نتیجه معکوس بخشیده و روند قرارداد کذایی را تسریع می کند  و آن چیزی  اتفاق می افتد که نباید می افتاد ؟ !! 

 نکته دیگر ی که در این رابطه می توان گفت خساست در بار  و وقت نا شناسی اعمال آن است ، اگر فتحعلیشاه و مشاورین او کارکرد پول را می دانستند  و  می فهمیدند که پول را کی وکجا و چگونه  باید  خرج کرد ؟ یعنی ارزش زمان  در  خرج پول را در می یافتند و اگر نصف آن پولی را که به عنوان خسارت دو دستی وبا ذلت  تقدیم  پاسکوویچ  کردند خرج مواجب و سایر نیازمندی های اولیه  قشون غیرتمند اما  گرسنه خود  میکردند ،  شاید آن همه پول را با خفت به کف  دشمن نمی گذاشتند و شاید  خیلی اتفاقات دیگر نمی افتاد و شاید های زیاد دیگر   .

 از  فتحعلیشاه فقط یک حرف راست  ثبت شده و آنهم  وقتی است که با مبلغ در خواستی پاسکوویچ مواجه شده ،از در مخالفت در آمده و می گوید،  اگر ربع این مبلغ را صرف قشون بکنم می توانم  . . . حرفش راست بود  ولی اشکال در این بود که اولا فقط حرف بود ثانیا دیر وقت بود ، ایشان اگر همین کار را دو سال پیش که اختیار خزانه را در دست داشت با  اندکی هوشیاری وغیرت انجام می داد ، شاید پای سربازان رووسی نه تنها به تبریز که به  کنجه وشکی وشماخی  و. . . هم نمی رسید . ولی افسوس که آن چنان در کوته بینی وعافیت طلبی غوطه ور بود که دشمنان هم آن را دقیقا فهمیده بودند ، پاسکویچ در مطلبی به نقل از  الهیار صالح در خاطرات خود ،آگاهی خویش  از روحیه فتحعلیشاه را بیان کرده ومی گوید  "فتحعلیشاه آماده است صد برابر آذر با یجان را از دست بدهد تا اینکه به خزانه اش ( به خوانید به بودجه اش ، بخوانید به آبادانی کشور و . . . ) آسیب برسد ". آری یکی از استدلال هایی که موافقین قرار داد ننگین تر کمانچای پشت آن پنهان شدند  استدلال هایی از این دست بود . و بر این اساس بود که بعد از انعقاد آن برخی بر یکدیگر تبریک گفته وافتخار به سر انجام رساندن آن را  به خود نسبت دادند سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی و  سیاسی معاصر  با اشاره به نامه ی یکی از  درباریان طرفدار این صلح کذایی به نقل از آن نامه می آورد  " نور چشمان  ، کاغذ های چاپار رسید ، وهمان ساعت به حضور بردم و خواندم و. . . به دلیل برهان وتاریخ حالی و مسجل کردم که هر گز ودر هیچ عهدی صلحی به این صرفه . . . نشده و همه امناء ووامراء حاظر بودند ، تعجب ها کرده و تصدیق ها نمودند "

مورد دیگر بی بصیرتی ، به خوانین ووالیان مسلمان قفقاز به عبارت امروزی تر به خواص قفقاز بر می گردد آن هایی که با درک نا درست از آنچه که درحال اتفاق افتادن بود وبا نزدیک بینی و غوطه ور بودن در تنازعات قومی ومحلی وحتی تنازعات قدرت  در درون خانواده  ، با چراغ سبز های موقع نشناسانه ، شرایط را برای طمع ورزی هرچه بیشتر دشمن آماده کردند وبه شعله ور شدن آتشی دامن زدند که بیش وپیش از دیگران دامن خود شان را فرا گرفت . ابراهیم خلیل خان جوانشیر معروف به  قره باغی از نمونه های بارز این  بی بصیرتی است ، او کسی است که با اقدامات نسنجیده وکور خود دشمن تزار را تا پل خدا آفرین پیش آورد و . . .  او در اواخر فهمیدکه چه کلاه گشادی به سرش رفته ولی خیلی دیر شده بود وروس ها  زودتر از اوفهمده بودند واین بود که با خیانت وراهنمایی نوه ی خودش با  یک حمله ی غافلگیرانه اورا  با اهل وعیالش  از دم شمشیر گذرانیدند .

بی بصیرتی بالاتر و پر رنگ تر از آن آقامحمد خان قاجار است و آن بذر کینه ای بود که با بی خردی وسبعیت در سرزمین قفقاز وبویژه در گرجستان بدست او پاشیده شد ، بذری که زمینه های جدایی درونی را در گرجیها به بار نشاند و آن هارا به روسیه متمایل کرد ، تمایلی که آثار خود را در محیط پیرامونی نیز بر جای گذاشت ، آقا محمد  خان فکر می کرد که با قتل وغارت تفلیس نطفه ی توطئه را در قفقاز خواهد خشکاند اما نمی دانست یا نمی توانست بداند که با این کار  زمینه ی های جدایی قفقازرا فراهم می آورد .

 

منابع ومآخذ :

1-ارسباران در گذر حماسه وتاریخ ، حافظ زاده  ،محمد ،تبریز ، مهد آزادی

2-فصلنامه تحقیقاتی ، مطالعاتی شماره 13 و14 ، موسسه فرهنگی آران

3-تاریخ کامل ایران ، پیر نیا و همکاران  ، حسن ،فرهنگ رسا ، تهران

4-دلاوران گمنام ،ژان یونیر ، ترجمه ذبیح الله منصوری ،تهران ، زرین

5-تاریخ اجتماعی وسیاسی ایران ،نفیسی سعید ، تهران ، بنیاد

6- تاریخ روابط روس وایران ، جمال زاده ، محمد علی ،تهران ، ایران

7- ماثر سلطانیه ،دنبلی ، عبد الرزاق ، تهران،  اطلاعات  

8- تاریخ ذوالقرنین ، خاوری شیرازی ، فضل الله،  تهران مجلس شورای اسلامی